×
اطلاعات بیشتر باشه، مرسی برای ارائه بهترین تجربه کاربری به شما، ما از کوکی ها استفاده میکنیم

gegli

اجتماعی -فرهنگی-هنری

از تمامي آسمان ،به تک ستاره ای دل خوشم

× به نام او که نامش بهترین است... در این محیط مجازی ،از دل مشغولی ها و دلواپسی های خودم و شاید هم که شما،می نویسم از اهداف و آمالی که دارم ،شاید هم تضاد چندانی با آرمان های شما نداشته باشد منتظر حضور شما در این کلبه محقر هستم. به امید اینکه در این راه، راهنما و یاری گر این کمترین باشید...
×

آدرس وبلاگ من

jahangiri.goohardasht.com

آدرس صفحه گوهردشت من

goohardasht.com/khashyar

?????? ???? ?????? ???? ???? ?????? ??? ??? ????? ??????

شهر عبوس

شهر عبوس

 

این غبار بر برج و باروهای شهر

گرد غربت یا غباری دیگر است

این همه افسردگی بر پیکر

مردم افسرده ام  کی دیده است

آسمان صاف و آبی سال هاست

در دیار کودکی  گم گشته است

مردمی چون مرده،خاموش در غبار

رنگ شادی را به یغما برده است

جای جای کوچه با پس کوچه ها

رنگ مرگ بر زندگی چربیده است

این غبار غربت است یا خاک مرگ

روی شهرم بی دریغ پاشیده است

رخت هامان تیره و خاکستری

 در کدامین جای دارد مشتری

رنگی در رنگین کمان نادیده است

آسمان رخت سیاه پوشیده است

شادی گویا نیست اندر شهر من

مردمان رخت عزا پوشیده تن

هر کسی در کار خود گشته اسیر

کوچک و گرد و جوان گردیده پیر

چین پیشانی بزرگ ابروی،کج

چشم هامان تنگ و لب آویخته تر

این قیافه و کراهت چیره تر

خنده بر لب هایمان برچیده تر

مردم شهر جملگی با هم قهر

گو چه کس ارث پدر را خورده تر

آن پدر از مال جیب هایش تهی

بی جهت در کار دیگر مدعی

هر زمان بادی وزد هر سو به شهر

خاک مرده آورد بر روی شهر

گور وگورستان به گرداگرد شهر

مرده هامان بر مزاران خفته تر

بهترین اوقات ،شب پنجشنبه است

این تفرج گاه که مهد خنده است

فوج فوج مردمان این دیار

جملگی تفریح کنند در هر مزار

هیچ کس در شهر ما غمخوار نیست

هیچ فردی رفیق و یار نیست

هر کسی سر در گریبان خود است

جمله تنهایند که تنهای خود است

مجلس شادی همانند عزاست

جای مطرب ،نوحه خوان پر مدعاست

سال هاست ساز و نوا در گنجه است

آن یکی بشکسته، وان دق کرده است

صورت غمگین و نازیبای شهر

این سکوت وهم برانگیزنده در سیمای شهر

مردمان گویی که لال اند و کرند

هر کدام دست ندامت بر سرند

آفتاب بی رمق در پشت ابر

سایه اش خاکستری بر روی شهر

آن غبار و ماتمش کافی نیست

رنگ نقاش هم به جد خاکستریست

این عجب شهریست عبوس و سر به زیر

عشق در دل های پر کینه اسیر

آنچه گویم  مثل یک افسانه است

قلب عشاق،همچو شهر ویرانه است

 

                     ناصر-مرداد ماه91

(ناصر گودرزی)

 

 

.

دوشنبه 8 مرداد 1391 - 1:57:48 AM

ورود مرا به خاطر بسپار
عضویت در گوهردشت
رمز عبورم را فراموش کردم
نظر ها

http://jahangiri.gegli.com

ارسال پيام

یکشنبه 13 آبان 1391   10:15:40 PM

درود

و سپاس از دوستان خوبم

ممنونم فریبا خانم بنده نوازی فرمودید

امید که همواره سری به این کلبه موقر بزنید

http://armila.gegli.com

ارسال پيام

شنبه 12 آبان 1391   4:37:50 PM



راحت بخواب ای شهر! آن دیوانه مرده است
در پیله ابریشمش پروانه مرده است

در تُنگ، دیگر شور دریا غوطه‌ور نیست
آن ماهی دلتنگ، خوشبختانه مرده است

یک عمر زیر پا لگد کردند او را
اکنون که می‌گیرند روی شانه، مرده است

گنجشکها! از شانه‌هایم برنخیزید
روزی درختی زیر این ویرانه مرده است
دیگر نخواهد شد کسی مهمان آتش
آن شمع را خاموش کن! پروانه مرده است

http://parastou.gegli.com

ارسال پيام

شنبه 12 آبان 1391   1:15:05 AM

مهر تابان ولایت شد نمایان در غدیر
باز بخشید این بشارت، خلق را جان در غدیر
«هر که من مولاى اویم این على مولاى اوست»
این ندا پیچید در گوش بزرگان در غدیر
خاطر اهل ولا زین گفته شد امیدوار
ناامید از رحمت حق گشت شیطان در غدیر

*عید بر شما و خانواده محترمتون مبارک*

ممنون از اینکه به وب لاگم سر زدید

لطفتون پایدار